خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود
آخرین مطالب

۱۹ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

هر زمان که تیرسن و منسل می نوازند، خالق از خود منزجر می شود

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۴۲
عین میم

قرارداد بسته شد

خودرو گران شد

مرغ نیست

شخصی بابت فلان رفتارش عذرخواهی کرد

شخصی می خواهد کاندید ریاست جمهوری شود

شخصی گفت رأی بدهید اما الان پشیمان است

 

 

 

 

مرده ای در یک گوشه از دیوار اتاقش نشسته است

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۱۴
عین میم

که در خود مضمحل می شدم

 

an October fateful day

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۵۹
عین میم

گاهی حس می کنم اگر الان با کسی صحبت نکنم، منفجر می شوم

مانند الان

اما بعد به خودم که می نگرم، می بینم

می بینم که حتی نمی توانم به زبان بیاورم

چه چیز را بگویم؟

می شنود و آخر سری تکان می دهد 

"چی بگم والا"

در ذهنش: دیوونه شده. چی میگه برای خودش؟ من که نمی فهمم

ولش کن، ساعت 8 باید برم پیش فلانی

لباسم ر برم عوض کنم 

 

نگاهی به ساعتش می کند:

لعنتی این یک ربع هم تموم نمیشه از شرش خلاص بشم

چقدر یه آدم می تونه منفی صحبت کنه

 

یک ربع به پایان می رسد:

من دیگه باید برم 

خیلی خوشحال شدم از صحبت کردن باهات

خدانگهدار

 

دور می شود

در ذهنش:

مغزم ر خورد 

چی می گفت برای خودش؟ 

دیوونه

خنده ای از سر آزادی

خوب الان اون آهنگ شادِ ر پخش می کنم و تا اونجا می رقصم

 

 

و من باز هم در همان پارک 

تو نیز رفتی؟

تو نیز باید می رفتی 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۱۴
عین میم

3

1

0

 

3

0

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۱۱
عین میم

06:04

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۳۹
عین میم

دقایقی بعد 

 

خواهش می کنم این کار را نکن 

گفته بودم خلاف گفته هایم عمل نکن 

اما مجبور بودم، دیگر نمی توانم

الان چکار کنم؟

 

موسیقی را عوض کن 

به داخل این کوچه برو 

پاکتت را بیرون بیاور

روشن کن 

باشه

 

چه می بینی؟

مرگ را می بینم

خوب است

حال همراهت می آیم 

خطایی رخ ندهد 

باشه

 

یادت هست که گفتی چقدر حالم خوب است؟

آری

اما حالت خوب نبود(خنده ای تمسخر آمیز)

آری 

اما الان حالت خوب است

آری 

همه چیز درست پیش می رود

راه بیافت و به سوی خانه برو 

باشه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۲۴
عین میم

ساعتی بعد 

 

 

دیگر بس است! لعنت به تو!

الان موسیقی را عوض می کنم 

این کار را نکن

می کنم 

گفتم این کار را نکن و گر نه... 

هیچ غلطی نمی توانی بکنی!

 

 

موسیقی عوض شد

آخرین پک هم می زنم و پاسارش می کنم

 

خنده ای با خشم و هیجان

قدم زنان به سوی خانه می‌روم 

چقدر حالم خوب است

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۰۹:۱۰
عین میم

پایان ساعت کاری 

باز هم به سوی همان پارک 

بر روی همان صندلی 

و همان اقدامات

 

چه چیزی می بینی؟

آسمان، درختان، کودکان کثیف، خودرو ها 

آن خودرو از مدل خودرو من است

اما رنگش مشکی است

چقدر مشکی را دوست دارم 

خفه شو!

خوب آن رنگ را دوست دارم 

دهانت را ببند! تو نباید چیزی را دوست بداری

قبول

حال بگو چه چیزی می بینی؟

مرگ را می بینم

آفرین همین را می خواستم

 

 

نخ بعدی را روشن می کنم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۹
عین میم

امروز را فقط می نویسم

بخشی از ماجراهایی که درون ذهنم اتفاق می افتد

دو مطلب قبل دنبال راه می گشتم 

اما همراهی نبود

پس می نویسم

 

 

یک ساعت پیش به پارک همیشگی رفتم

بیست دقیقه ماندم

روی همان صندلی

بهمن همراه 

هندزفری به گوش

تماشای نامفهوم

 

چهل دقیقه است که به محل کار آمده ام 

کار ها را انجام دادم و الان می نویسم

هنوز هم به همان ها فکر می کنم 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۴۳
عین میم