خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود
آخرین مطالب

به صبح بی پنیری

به این اعصاب کیری

نمازم را قضا کن

سحر شاید تو سیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۵:۱۳
عین میم

زرتشت پرسید قدیس در میان جنگل چه می‌کند؟ و قدیس پاسخ داد سرود می‌سرایم و می‌خوانم و با سرود می‌خندم و می‌گریم و زمزمه می‌کنم. این گونه خدای را نیایش می‌کنم. با سرود و گریه و خنده و زمزمه خدایی را نیایش می‌کنم که خدای من است. اما تو ما را چه هدیه ای آورده ای؟ زرتشت با شنیدن این سخنان در برابر قدیس سری فرو آورد و گفت مرا چه چیز است که شمایان را دهم! باری، بگذار زودتر بروم تا چیزی از شمایان نستانم! و اینگونه پیرمرد و مرد خنده زنان چون دو پسرک، از یکدیگر جدا شدند.
اما زرتشت چون تنها شد با دل خود چنین گفت:
چه بسا این قدیس پیر در جنگلش هنوز نشنیده باشد که خدا مُرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۹ ، ۱۸:۲۹
عین میم

مگر می توانی رنج را بفهمی؟

زمانی که سکوت کردی

موسیقی چه زمان نواخته می شود؟

هنگامی که کلمات خفه می شوند

هنگامی که واژه ها شرم دارند از سخن گفتن

موسیقی صدای بی صدایان است

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۹ ، ۲۰:۵۷
عین میم

تو نمی توانی چهارفصل زمستان را بفهمی
بجای "ز"،"ج" قرار دادن به هستی را بفهمی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۹ ، ۰۱:۴۱
عین میم

یعنی ممکن است فردا پایان باشد؟

این اتفاق میمون

تا شما عاشقان زندگی

شما انسان های معدوم شده 

شما که برای لحظه ای بیشتر به هر امید واهی دست می برید

آن هنگام فقط به تماشا می نشینم و تلاش شما برای بقا را به سخره می گیرم

ای عاشقان،به مرگ سلام کنید

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۱۵
عین میم

در بهترین حالت روحی این را می نویسم

هدف زندگی،مرگ است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۲۱
عین میم

آه نهنگ تنهای من 

آه از این قرابت

هر دو در این جسم متلاشی سوار روح میشویم

بگریز دوست من 

به تنهاییت بگریز

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۷
عین میم

اگر خدا مرده باشد چه؟ 
که هرچه فکر می کردیم به باد باشد چه؟ 
که منطق و هوار به جایی نرسد
میان خاک سرد نمناک خوابیده باشد چه؟ 

​​​​​​

عین میم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۱۴
عین میم

دیگر چه مانده جز پس مانده های سیگار و گل

انسان 

انسان برخیز

بردار و بِکِش

آرام بِکِش

روی دستت بِکِش

درست در جای قبلی 

تا شاید بمب خدایگان و بلوای بردگان خاموش شود

آن روز حاکم خود محکوم است

محکوم به مرگ 

محکومانِ به مرگ

انسان این تقلا چیست؟

بِکِش و آرام شو

شلیک کن تا تو خلاصه شوی در خویش

شلیک کرد 

شلیک 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۵۶
عین میم

یک روز شب بود و فقط گریه
دیوار بود و دود و فقط دره
فکر فرار و بود و فقط کله
سوختم از داغی سیگار

 

به هر طرف رفتم خماری بود
رودی در سرم جاری بود
خونی روی رگِ خالی بود
بعد بر می گشتم از خانه

 

هر روز فکر می رود به آخر شب
کاف و کتاب و شعرِ آخرشب
تو می خوری کتک را هرشب
توی سرت زباله و پسمانده

 

مانده راهی به آینده؟
یوسف درون چاهِ پدر مانده
کنکاش در فعلِ عقب مانده
هر روز و شب سیاهی محض است

 

عین میم

برگرفته شده از شعری متعلق به سید مهدی موسوی 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۲
عین میم