آسمان همیشه ابری نیست؟
اما گاهی خورشید هم خسته می شود
خسته می شود از اعمال چرکین این آدمیان
نتاب ای زرین
خاموش شو
به سوی تو می آیم
آسمان همیشه ابری نیست؟
اما گاهی خورشید هم خسته می شود
خسته می شود از اعمال چرکین این آدمیان
نتاب ای زرین
خاموش شو
به سوی تو می آیم
چگونه می توانی ببینی،بشنوی،بخوانی
و برای یک استاد بی سواد بروز کنی؟
چگونه می توانی حس کنی
و خود را یک الکی شاد توصیف کنی؟
کار شما اشتباه نیست
صفحه متعلق به شماست و این آزادی را دارید که هر مطلبی را در آن بنویسید
اما نمی توانم درک کنم
این ها را می بینید و باز هم درگیر سطح هستید
تا کی بروز کردن برای معشوقه ای که هنوز تعریف درست عشق را نمی داند؟
وانهادگی را تجربه کردی
دیگر بس است
من با آغاز یک نت متولد می شوم
با اوج آهنگ پرواز می کنم
و با آخرین تپش از یک سکوت،
آهنگ زندگیم به پایان خواهد رسید
من هستم و این سکوتم
و می دانم که تا پایان راهی نیست
سید برت
پنجاه مطلب نوشته شد
کسی متوجه نشد
بازگرد
شاید فروید درست می گفت
بازگرد ای کودک پنج ساله
قلبم تهی شده از احساس
منطق
بازگرد ای کودک پنج ساله
تا کجا می خواهی پیش بروی؟
رهایم کن Fabrizio
دیگر نای حس کردن هم نیست
من در تو حل شده ام
Fabrizio
راستی جناب برت 14 سال از خاموشیت گذشت
14 سال پیش در چنین روزی خاموش شدی
بیداران خفته در خاک
سلام مرا به صاحب مرگ برسان
به زودی دیدار خواهیم کرد
زمانی فکر می کردم عاشق شده ام
هنوز یادم هست چند پاکت سیگار کشیدم
یک موسیقی پخش می کردم و به او فکر می کردم
بله عاشق شده بودم
خوشحال کننده است
اما می دانی؟
عاشق موسیقی شده بودم نه او
من هنوز اولین نتی را که با گیتارم نواختم به یاد دارم
می دانی،وقتی صدای جیغ گیتار الکتریک را حس می کنی رنج می کشی
لذت بردن از رنج
می دانی 14 ساعت موسیقی حس کردن یعنی چه؟
غم انگیز است
اما موسیقی هم نجات دهنده نیست
تسکین
می دانی لذت بردن از رنج یعنی چه؟
غرق شو دوست من
دیوانه ای که جهان دیوانگی را دوست دارد
من با هر ثانیه ای که از آن می گذرد از عمرم کاسته می شود
باور کن این کم شدن ها را می فهمم
نه اشتباه نکن
موسیقی را می گویم
روح مریض
درمان؟ندارد
تسکین
مگر می توانی قطعه ای از clint mansell را حس کنی و منفجر نشوی؟
مگر می توانی قطعه ای از hans zimmer را حس کنی و منزجر نشوی؟
مگر می توانی قطعه ای از Johann Sebastian Bach را حس کنی و معدوم نشوی؟
گزافه گویی بس است
خود را به موسیقی بسپار
بدرخش ای الماس مجنون
مضمحل کردید مرا
آری جناب نیچه
خدا مرده است
درد را به خودت راه بده
جایی برای تو در این گود نبود
نتوانستی درک کنی
مجنون شدی
رفتی اما عده ی کثیری را نیز به جنون کشاندی
روی صحبتم با شما هم هست
قطعا جناب برت
تو نیز حل شدی در میان موسیقی هایت
نواختی و درد کشیدی
چقدر شبیه همیم
من هنوز با خواندن یک جمله از او مغزم منفجر می شود
من هنوز با شنیدن Dominoes به جهانی فراتر از درک می روم