الله اکبر
Clint Mansell
بر روی یک صندلی نشسته است
ذهن درگیر
سازماندهی نمی شود
می گویم حس کن
Time را پخش می کند
حس می کند
پرت می شود به زیر هستی
متولد یا مرگ بود این چندمِ بهمن ماه
خشک می شود آخر این گندمِ بهمن ماه
دود کردم بهمن را در دومِ بهمن ماه
آه که چقدر سرد است این دومِ بهمن ماه
عین میم
در پارک بر روی یک صندلی نشسته بودم
شخصی از کنارم می گذشت
پرسید خدا مرده است؟
خدا مرده است
بگریز
به کجا؟
می دانم
آنجا که صدای انسان نیست
آنجا که رحمی وجود ندارد
ای سایه دور شو
52Hz
نزدیک
بگریز
Pensieri Confusi را حس می کنم
به آن سه نفر فکر می کنم
سه نفر؟
مگر 67 را فرموش کردی؟
مگر 78 را را فراموش کردی؟
مگر 88 را فراموش کردی؟
مگر 96 را به یاد نداری؟
شما تشنه اید
ذره ای انسانیت در وجود شما نیست
کشیش به سلول موسیو وردو رفت و گفت:آمده ام تا اعترف کنی تا گناهانت آمرزیده شود
موسیو گفت:ما اگر گناه نکنیم شما از کجا نان بخورید؟
آقا "ما" زیاد بود آقا
آنقدر زیاد که هر چه مى کشتیم تمام نمى شدند
و خون تاریخ بود ریخته از خشم آخته
هرچه مى دادند تمام نمى شدند
پوست، رخت خواب اسید
چشم، چاله هاى منتظر
"ما " تخت، روى تخت خوابیده مرده مى دادند
تمام نمى شوند
آن اوایل به صورت محدود سیگار ماربرو می کشیدم
بعد وینستون قرمز می کشیدم
حدود یکسالی است که مونت کارلو می کشم
روزی دو پاکت و نیم
آه دود غم انگیز من
دیگر بدن توان کشیدن تو را نیز ندارد
اما
مانند مغاکی که در آن به دام افتاده باشی
ترک کردن سیگار برایم کاری بشدت سهل است
اما
نمی خواهم
شما آنگاه که آرزومند عروج هستید،به بالا می نگرید.
و من فرو می نگرم-چرا که عروج کرده ام.
چه کس در میان شما هم می تواند بخندد و هم عروج کرده باشد؟
آن کس که تا فراز بلندترین کوه بالا می رود،خنده می زند بر همه ی نمایشهای حزن آور و جدی بودنهای حزن آور.