خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود
آخرین مطالب

امروز در همان پارک همیشگی قدم می زدم 

هندزفری درون گوشم 

دختر و پسر هایی را می دیدم که دست در دست هم راه می روند

جملات عاشقانه 

یا شکایت های به اندازه

نمی دانم

اما لحظه ای از خودم پرسیدم

دوست داری جای یکی از آن پسر ها می بودی؟

درنگ کردم

بعد پاسخ خودم را دادم

متوجه شدم که نه

دیر زمانی است که دیگر حوصله انسانها را ندارم

شاید هم دارم 

اما میلش را ندارم

می دانی، انسان هرچه از عمرش می گذرد در می یابد که فقط خودش هست و خودش 

نخِ قبلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۰۱:۱۴
عین میم

Just wanted to be good

Just wanted to be gold

Just wanted to be god

Just wanted to be

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۹ ، ۱۶:۵۵
عین میم

آن بالا که جای من بود 

هنوز هم هست

اما تفاوت دارد 

دیشب هم همانجا بودم

امشب هم همانجا هستم 

چه چیز تغییر کرده؟

آری 

سیگار ها مرا می کِشند

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۲
عین میم

می دویدی

مانند جانی که از بدن خارج می شود 

می دویدی

می دویدم 

ایستادم 

نگاه کردم 

زمان؟

نمی دانم 

اما می دیدمت 

بس است دیگر 

او هرگز بر نخواهد گشت

رهگذری در گوشم این را گفت

با سنگینی تمام قدم هایم را برداشتم و به خودرو رسیدم 

سوار که شدم مبهوت بودم 

پیاده شدم 

یک نخ روشن شد 

هنوز هم می بینمت 

آن نخ هم هنوز خاموش نشده است

یان تیرسن هم که پُک می زند به من 

بازگرد ای کودک پنج ساله 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۹ ، ۱۲:۵۲
عین میم

به سوی خانه

دکارت در راست

کانت در چپ

جلو نامشخص

عقب محو

مغاک

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۹ ، ۲۲:۱۴
عین میم

امشب در همان مکان بودم 

زمستان سال گذشته

برف سنگینی می بارید 

دوستان رو به رویم برف بازی می کردند

چهار ساعت

من روی نیمکتی که رویش برف بود نشسته بودم

پشت هم سیگار می کشیدم

چهار ساعت 

هندزفری درون گوشم روی یک آهنگ گیر کرده بود

در آخر با دستانی یخ زده و کفش هایی خیس مسیر زیادی را پیاده رفتم و به خانه رسیدم

حتی با آنها خداحافظی هم نکردم 

کسی اصلا متوجه حضورم نشده بود

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۹ ، ۰۱:۵۲
عین میم

دوباره؟سه باره؟

چند باره؟

مهم نیست

زیر سیگاری دیگر فضای خالی ندارد 

انباشته شده اند روی هم 

توان خالی کردنش را هم ندارم 

عینکم روی صورتم کج افتاده 

دراز کشیده ام روی تخت 

مانند همیشه تنها

شوبرت می نوازد

اینها را می نویسم 

برای که؟

برای چه؟

سوال های همیشگی 

بازگرد

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۹ ، ۰۰:۴۰
عین میم

و فندکی که دیگر نمی تپد

مانند قلبم 

که فقط با زور من با خستگی تمام سیگارم را روشن می کند

می گوید بس است دیگر 

عمرم به پایان رسیده 

اما من همچنان می فشارمش 

آه فندک مغموم من، تو را بازنشسته می کنم

خودم را چه کنم؟ 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۹ ، ۰۵:۴۲
عین میم

ﻭاﻱ ﻛﻪ ﺧﻮﻥ می چکد اﺯ پیکرم
ﻓﻜﺮ ﮔﻨﻪ می‌گذرد اﺯ ﺳﺮﻡ
ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻮاﻱ ﻧﻔﺴﻲ ﺳﻴﻨﻪ ﺭا
منتظر ﺁﻥ ﻧﻔﺲ ﺁﺧﺮﻡ

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۹ ، ۱۸:۲۴
عین میم

و که می دانست؟
او در همین لحظه که معنا ندارد
همین ساعت 17:12
که در جمع نشسته
جمع
چه واژه غریبی
که می دانست او مفرد است؟
که می دانست سخن نگفتن هایش از بی حرفی نیست؟
که می دانست او چند وقت پیش مرده است؟ 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۲۳:۳۲
عین میم