نه
حقیقتا نه
به هیچ جایم هم حسابشان نمی کنم
نه طرفدار مقتولم و نه قاتل
تو بگو 1 یا 176
فقط دیگر برایم اهمیتی ندارد
آنقدر کشته شده ام که در حال،مسئله فقط خودمم
نه
حقیقتا نه
به هیچ جایم هم حسابشان نمی کنم
نه طرفدار مقتولم و نه قاتل
تو بگو 1 یا 176
فقط دیگر برایم اهمیتی ندارد
آنقدر کشته شده ام که در حال،مسئله فقط خودمم
Broken
دیگر چقدر به اینجا بیایم؟
تَرَک های سنگ فرشش را هم حفظم
چقدر به این پارک لعنتی بیایم؟
چرا به دوستی زنگ نمی زنم؟
تا کی بنشینم روی آن صندلی و سیگار بکشم؟
تا کی سرفه بزنم و باز هم پک
تا کی جویدن برو تها؟
مشکلت چیست؟
زبان باز کن
آخر می ترکی یکباره لامصب
سخن بگو
آخر مشتعل می شوی لامصب
سخن بگو
آخر می میری لامصب
سخن بگو
چه می کنی؟ چه می کنی؟
بیا ببین ، بیا ببین
چه سان نبرد می کنم
شکفته های سبز را
چگونه زرد می کنم
حالات Manic
این همان نقطه انفجار است
هنگامی که اثر هنری، اثرش را می گذارد
همان هنگام که Marooned نواخته شد
یا DITRTO
یا DS
می بینمش
از درون پرواز می کنم
کودک را می بینم
هم عرض عقاب
دریاچه را می بینم
باز هم دیدمش
می گویند واقعیت
اما حقیقت محض است
امروز عصر را قدم زدم
چیز جدیدی نیست و همان طنز تلخ تکرار
بازگشتم به سوی DITRTO
هنگامی که پخش شد دیگر نتوانستم ادامه بدهم
بر روی صندلی نشستم
هشت دقیقه و بیست و شش ثانیه
صعود،فرود
صعود
ناگهان فرود آمدم
اطراف را نگاه کردم
هیچکس نبود
نوشتم مراقب باش
جنون مطلق
چطور؟
مقداری من پرداخت کردم و مقداری...
نه صبر کن
حال که فکر می کنم همه اش را من پرداخت کرده ام
چه فکر می کردم؟
خیالات مبهم بر اساس منطق
دکتر پرسید معلوم است حوصله هم نداری؟
چهار نفر هم به من زل زده زده اند
گفتم یک هفته را نخواب و فکر کن ببینم توانی داری؟
+:خانم...
-:بله دکتر؟
+:دستور بستری بنویس
نه بهار، نه تابستان و نه پائیز
هیچکدام برایم جذابیتی ندارند
اما امان از زمستان
آن هنگام که قدم را بیرون می گذارم
پخش می کنم
و یک نخ روشن
دست هایم یخ می زند
دودش چند برابر
و گم می شوم در میان همان دود
زمستان دوست داشتنی
یخبندان کن که گرما مستحق نابودیست
مقداری آن طرفتر بنشین
جا برای دو نفر نیست
یعنی هست اما پیش تر پر شده است
نه به شخص خاصی فکر نکن
به Marooned فکر کن
اوست که همیشه همراهم بوده است
حتی آن هنگام
حتی الان
حتی بعد
داخل خودرو نشسته ام و سیگار بر روی لبم
سیگاری که دیگر تمام نمی شود
می گوید I'm going down
همین را تکرار می کنم و می خندم
به راستی که جناب نیچه درست گفت
زمان من هنوز فرا نرسیده است
عده ای پس از مرگ متولد می شوند
بعد از چندین شب،دیشب خوابم برد
زمانی کوتاه اما باز هم خوب است
عجیب است که قبل از خواب چه اتفاقاتی افتاد
اما یک به یک دارند نابود می شوند
می گویم امروز،فردا شاید دیگر آن را هم نخواهم
عجله کن
همه چیز به همان بهمن مغموم باز می گردد
عجله کن
زمانی باقی نمانده
نباید بهمن را در بهمن بخرم
عجله کن
امروز در همان پارک همیشگی قدم می زدم
هندزفری درون گوشم
دختر و پسر هایی را می دیدم که دست در دست هم راه می روند
جملات عاشقانه
یا شکایت های به اندازه
نمی دانم
اما لحظه ای از خودم پرسیدم
دوست داری جای یکی از آن پسر ها می بودی؟
درنگ کردم
بعد پاسخ خودم را دادم
متوجه شدم که نه
دیر زمانی است که دیگر حوصله انسانها را ندارم
شاید هم دارم
اما میلش را ندارم
می دانی، انسان هرچه از عمرش می گذرد در می یابد که فقط خودش هست و خودش
نخِ قبلی
Just wanted to be good
Just wanted to be gold
Just wanted to be god
Just wanted to be