فردا راس 00:00
در ذهن نگهش میدارم
قلبی که در زمستان داده شد
و در مسیر سرمای تلخ با چشمان باز
فردا راس 00:00
در ذهن نگهش میدارم
قلبی که در زمستان داده شد
و در مسیر سرمای تلخ با چشمان باز
اما نیچه حق داشت
حق داشت که برای آن اسب گریه کند
حق داشت که تف کند به نظریه دکارت
جناب نیچه چقدر تنها بودی؟
چقدر تنهایی را حس کردی؟
جناب نیچه حق داشتی که خود را به دیوانگی بزنی
جناب نیچه من هم همین را می گویم
هر خروار عشقی که برمیداری مشتی خارشماری بردار
جناب نیچه چرا دعوت دکتر بروئر را نپذیرفتی؟
من می دانم
جای تو آنجا نبود
در تنهاییت بود
جناب تیرسن
Naval برای که بود؟
من می دانم
آقایان!
راهی را نگذاشته اید
می گویند تلخ نوشته ای
می گویند تلخ نواخته ای
اما آقایان!
چقدر این تلخ بودنتان را دوست دارم
نه
حقیقتا نه
به هیچ جایم هم حسابشان نمی کنم
نه طرفدار مقتولم و نه قاتل
تو بگو 1 یا 176
فقط دیگر برایم اهمیتی ندارد
آنقدر کشته شده ام که در حال،مسئله فقط خودمم
Broken
دیگر چقدر به اینجا بیایم؟
تَرَک های سنگ فرشش را هم حفظم
چقدر به این پارک لعنتی بیایم؟
چرا به دوستی زنگ نمی زنم؟
تا کی بنشینم روی آن صندلی و سیگار بکشم؟
تا کی سرفه بزنم و باز هم پک
تا کی جویدن برو تها؟
مشکلت چیست؟
زبان باز کن
آخر می ترکی یکباره لامصب
سخن بگو
آخر مشتعل می شوی لامصب
سخن بگو
آخر می میری لامصب
سخن بگو
چه می کنی؟ چه می کنی؟
بیا ببین ، بیا ببین
چه سان نبرد می کنم
شکفته های سبز را
چگونه زرد می کنم
حالات Manic
این همان نقطه انفجار است
هنگامی که اثر هنری، اثرش را می گذارد
همان هنگام که Marooned نواخته شد
یا DITRTO
یا DS
می بینمش
از درون پرواز می کنم
کودک را می بینم
هم عرض عقاب
دریاچه را می بینم
باز هم دیدمش
می گویند واقعیت
اما حقیقت محض است
امروز عصر را قدم زدم
چیز جدیدی نیست و همان طنز تلخ تکرار
بازگشتم به سوی DITRTO
هنگامی که پخش شد دیگر نتوانستم ادامه بدهم
بر روی صندلی نشستم
هشت دقیقه و بیست و شش ثانیه
صعود،فرود
صعود
ناگهان فرود آمدم
اطراف را نگاه کردم
هیچکس نبود
نوشتم مراقب باش
جنون مطلق
چطور؟
مقداری من پرداخت کردم و مقداری...
نه صبر کن
حال که فکر می کنم همه اش را من پرداخت کرده ام
چه فکر می کردم؟
خیالات مبهم بر اساس منطق
دکتر پرسید معلوم است حوصله هم نداری؟
چهار نفر هم به من زل زده زده اند
گفتم یک هفته را نخواب و فکر کن ببینم توانی داری؟
+:خانم...
-:بله دکتر؟
+:دستور بستری بنویس
نه بهار، نه تابستان و نه پائیز
هیچکدام برایم جذابیتی ندارند
اما امان از زمستان
آن هنگام که قدم را بیرون می گذارم
پخش می کنم
و یک نخ روشن
دست هایم یخ می زند
دودش چند برابر
و گم می شوم در میان همان دود
زمستان دوست داشتنی
یخبندان کن که گرما مستحق نابودیست
مقداری آن طرفتر بنشین
جا برای دو نفر نیست
یعنی هست اما پیش تر پر شده است
نه به شخص خاصی فکر نکن
به Marooned فکر کن
اوست که همیشه همراهم بوده است
حتی آن هنگام
حتی الان
حتی بعد
داخل خودرو نشسته ام و سیگار بر روی لبم
سیگاری که دیگر تمام نمی شود
می گوید I'm going down
همین را تکرار می کنم و می خندم
به راستی که جناب نیچه درست گفت
زمان من هنوز فرا نرسیده است
عده ای پس از مرگ متولد می شوند
بعد از چندین شب،دیشب خوابم برد
زمانی کوتاه اما باز هم خوب است
عجیب است که قبل از خواب چه اتفاقاتی افتاد
اما یک به یک دارند نابود می شوند
می گویم امروز،فردا شاید دیگر آن را هم نخواهم
عجله کن
همه چیز به همان بهمن مغموم باز می گردد
عجله کن
زمانی باقی نمانده
نباید بهمن را در بهمن بخرم
عجله کن