Vain like motorcycle
جمعه, ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ
هنوز تا پایان روز زمان زیادی مانده و من
و من تماما پر از دردم
من باید تا روز بعد خود را زنده نگهدارم
اما برای چه؟
فردا مگر همین امروز نیست؟
هنوز تا پایان روز زمان زیادی مانده و من
و من تا کِی درون این پارک یخ زده بنشینم؟
چشم باز کردم و بدون خوردن چیزی لباس ها را پوشیدم و به پارک آمدهام
هوا سرد است
صندلی یخ زده
دستانم از سرما میلرزد
اما جایی نیست که بروم و از این درد خلاص شوم
بارها و بارها تا دورترین مسافت های ممکن رفتهام
درد پایان نمییابد
زندگی در میان آدمیان کثیفترین اتفاق ممکن برای من بود
۰۳/۰۸/۲۵