I'm going
یک:
بوی ابریشم تو آمد، از ته ریشم
عاشقت بودم و هستم! که نباشی پیشم
توی تکراری یک بچّه دبیرستانی
می نویسم بر شیشه: به تو می اندیشم!!
عاشقم بودی؟ هستی؟ خواهی شد؟ شاید...
تیغ بر صورت من می رود و می آید
به خودم می گویم: تو مَردی! گریه نکن!
می کشم سیگاری منتظر ِ یک تلفن
می کشم سیگاری تا که بخوابد دردم
می کشم سیگاری تا که به تو برگردم
می کنم گم وسط بغض کتابم خود را
چشم می بندم... شاید که بخوابم خود را
می شود پیدا آن راه فراری که تویی
می رسم با هیجان تا به قراری که تویی
بعد ِ قرنی دوری، حسّ کمی نزدیکی
سینما رفتن و دستت وسط تاریکی
فیلم بر پرده و آماده ی اکران شدنت
حسّ غمگین سرانگشت کسی بر بدنت
مضطرب، عاشق، غرق هیجان، بی هدفی
بوسه می گیری، از صندلی ِ آن طرفی!
- «دوستت دارم...»
این اوّل ِ خط خواهد شد
وارد زندگی مسخره ات خواهد شد!
می زنی در تاریکی به غمم لبخندی
با طناب ِ نامرئیت مرا می بندی
خسته از چوبی ها، آدم ها!، سنگی ها
می زنی لبخندی... آخر ِ دلتنگی ها
سید مهدی موسوی