Fountain
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۳۹ ب.ظ
دِی گفت خسته ام، تحویل بگیر نوبتت را
باز هم بهمن مغموم مانده در این وسط تنها
کارم تمام است، وقتی نمانده
روحم شکسته،جسمم فسانه
ابری نمانده
برفم کجا است؟
روحی نمانده
حسم کجا است؟
دود است و دود است
جسمم بخار است
زخمی به روحم
دردی به امشب
سرد است و سرد است
جانی ندارم
اسفند کوچک، ابری تو داری؟
جانی تو داری؟
روحی به راهی؟
تحویل تو امشب
فردا تمام است
جسمی به خاکم
روحی به چاهی
دردی فجیع است
دیگر ندارم
توان و جانی
اسفند کوچک، طعنه به او زد
دردت به جانت
قلبت به گور است
عین میم
۹۹/۱۲/۲۲