خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود

زیستن؟از خود به دور افکندن مداوم آنچه می میرد

خارج از گود
آخرین مطالب

Did you drink your coffee

جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۴۳ ب.ظ

این اوان نیز سعی می‌کنم پیش و پس از کار، صرفا به خواب بروم

خواب آرامش است

خواب نبودن است

خواب پایان کثافت زندگی است 

خوشا مرگِ در خواب 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۰۳
عین میم

نظرات  (۴)

خواب نوازش شب برای جان خسته

خواب فقط بستن چشما نیست! یه سفر ارومه به دنیایی که توش دغدغه ای نیست، عجله ای نیست، سنگینی هیچ فکری روی شونه هامون نیست.

وقتی شب میشه زمین ساکت میشه، دل اسمون اروم میگیره و اونجاست که خواب مثل یه پتو از جنس مهربونی مارو در اغوش میگیره

خواب یعنی ترمیم روح یعنی بازسازی جسم

یعنی فرصتی دوباره برای اینکه صبح بیدار شدی چشمامون بدرخشه و لبخند بزنیم و بگیم من اماده ام برای زندگی

اگه یه لیوان اب خنک وسط گرما، یه نسیم خنک وسط تابستون، یه اغوش امن وسط اشوب ها رو دوست داری پس باید بدونی که خواب ترکیب همه اون ارامشه

خواب خوب لبخند واقعی رو به همراه داره
.

.

خواب خوب زندگی خوب :>

پاسخ:
تفسیرهایی که کردید خیلی بجا و زیبا بود
چیدن کلمات در کنار هم شاید ساده باشه، اما اینکه دقیقا اشاره به مضمون بکنه قطعا ساده نیست 
اگرچه با آخرین جمله موافق نیستم
خواب شاید خوب باشه 
اما زندگی قطعا نه

ممنونم لطف دارین:>

نه نه متوجه منظورم نشدین در اصل منظورم رو بد رسونم

اگر خواب کافی و خوب نباشه باعث میشه زندگی بدتر و سخت تر بگذره

پاسخ:
الان متوجه شدم
قطعا همینطوره 
پس قبول دارید که زندگی در ماهیت صرفا کثافته؟

قبول دارم که زندگی بخش‌ هایی تاریک و حتی چرکین داره، اما همین وسط، زیبایی ‌هایی هست که اگه نباشن، اون تاریکی‌ ها هم معنا پیدا نمی‌ کنن. مثل گل‌ هایی که توی گل ‌و لای رشد می ‌کنن… 
شاید کثیف باشه، ولی بی ‌نهایت واقعی و پر از لحظه ‌های نابه
شاید زندگی در ظاهر پر از کثافت و بی‌ عدالتی باشه، اما دقیقا توی همین بستر پر از تضاد، زیبایی و معنا شکل می‌ گیره. بدون تاریکی، نوری هم به چشم نمیاد
راستش یه جاهایی خیلی حق داری، زندگی بعضی وقتا واقعا چرکه... ولی خب، وسط همین چرکیا، چیزایی هست که می ‌ارزه ادم براشون بجنگه

یه دوست خوب، یه روز آروم، یه لحظه خنده... همونا زندگیو قشنگ می‌ کنن

 

پاسخ:
من فکر می‌کنم اینها تماما موهوماتی هست که ما بهش پناه می‌بریم تا ذره‌ای از درد زیستن کاسته بشه
پس تمامی این چیزهایی که شما گفتید، اصل زندگی نیست و فرعیات هست
زندگی سراسر رنجه
در اوج سرمستی و شادی، اگر کمی بیشتر دقت کنیم، می‌بینم که زندگی همچنان در اوج رنج جریان داره 
و این هیچ ارتباطی با میزان مادیات آدمی نداره 

من انکار نمی‌ کنم که رنج، بخشی از ذات زندگیه

و گاهی حتی زیر لایه‌ های شادی هم خودشو نشون می‌ ده…

ولی شاید فرق دید ما این باشه که من باور دارم رنج، همه‌ ی داستان نیست. بعضی لحظه‌ ها هستن که اونقدر واقعین، اونقدر ناب و انسانین، که نمی‌ تونم بگم فقط پناه‌ بردنه. شاید شادی دوام نیاره، ولی واقعیه. شاید فرعی باشن، اما همین فرعیاتن که زندگیو قابل تحمل، یا حتی گاهی شیرین می‌ کنن

شاید حق با تو باشه که رنج بستر دائمی زندگیه، ولی من فکر می‌ کنم زندگی فقط به "تحمل رنج" محدود نمیشه، بلکه به نوع مواجهمون با اون هم ربط داره.

اگه قراره فقط رنج باشه، پس چرا گاهی تو یه لبخند، یه آهنگ یا یه آغوش، انگار همه چی متوقف می‌ شه و یه لحظه‌ ی عمیق از "بودن" حس می‌ کنیم؟

شاید اون لحظه‌ ها موهوم باشن، اما تاثیرشون انکارناپذیره

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی