And cream
سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ
یک روز شب بود و فقط گریه
دیوار بود و دود و فقط دره
فکر فرار و بود و فقط کله
سوختم از داغی سیگار
به هر طرف رفتم خماری بود
رودی در سرم جاری بود
خونی روی رگِ خالی بود
بعد بر می گشتم از خانه
هر روز فکر می رود به آخر شب
کاف و کتاب و شعرِ آخرشب
تو می خوری کتک را هرشب
توی سرت زباله و پسمانده
مانده راهی به آینده؟
یوسف درون چاهِ پدر مانده
کنکاش در فعلِ عقب مانده
هر روز و شب سیاهی محض است
عین میم
برگرفته شده از شعری متعلق به سید مهدی موسوی
۹۹/۰۳/۲۷
مانده راهی ؟؟؟؟