Lost control and called your name
Left a home in the pouring rain
In a sea of guilt and shame
Will we sustain
Lost control and called your name
Left a home in the pouring rain
In a sea of guilt and shame
Will we sustain
و در هر تنفسی هزار التماس عدم تجدد
شاید روزی خواهد رسید که تمسخر جمله بالا از اضمحلال هرروزهام پیشی بگیرد
اما حتی در آن روز فراموش نمیکنم
که چطور جوانیام سپری شد
که چطور هر روز خود را کشتم و به شب رساندم
که چطور هر ضربان، زمان را به عقب میکشانْد
جمعه
روزی غمانگیز و مضطرب کننده از ابتدا زندگیام
گوشه گوشه شهر را رفتم
به سیگار و موسیقی متوسل شدم
مانند تمام این چند سال
تنها بودم
مانند تمام این چند سال
نه
هنوز هم نمیخواهم باشم
مانند تمام این چند سال
سالهاست که این اندوه گریبانگیرم است و سالهاست که دیگر امیدی به پایانش ندارم
اندوه هست
ظاهرا قرار بوده که همیشه باشد
در تمام این مدت آدمهای بسیاری آمدند و رفتند
از دوست تا شریک عاطفی
اما حقیقت به قوت خود باقی ماند
اینکه اندوه و رنج را باید شخصا تحمل کرد
دوستان کمک میکنند
شریک عاطفی همدم میشود
اما هر یک زندگی خود را نیز دارند
آرام آرام تصمیم میگیری که دیگر در برخورد با آنها چیزی از اندوه درونت نگویی
اما دیگر نه برای آنکه نزدیکانت را زجر ندهی یا غمگینشان نکنی
بلکه برای اینکه نمیخواهی باور کنی که درد با حضور عزیزانت هم از بین نمیرود