بیا
بیا
بیا
بیا
ای مرگ
بیا
عملا در لجن دست و پا میزنم
و تنها یک چیز تسکینم میدهد
مرگ، نقض ضرورت است
از شدت درد، نگاهی به مخاطبان گوشیام انداختم
هیچکس را نداشتم که صحبتی با او بکنم
آنقدر پوچ و عبث شده است که همین چند خط نوشتن، تنها به عبث بودنش اضافه میکند
گوشهای
کنجی
دالانی
دخمهای
هرجایی که فقط روانم آسوده باشد
دیگر کششِ این استرس نهان را ندارم
دیگر توانایی تحمل اضطراب هایی را که از نزدیکانم به من منتقل میشود را ندارم